Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «عصر ایران»
2024-05-04@19:08:18 GMT

هوشنگ ابتهاج، برتراند راسل نبود!

تاریخ انتشار: ۲۶ شهریور ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۰۳۰۰۲۲

عصر ایران؛ هومان دوراندیش - وقتی می‌گوییم هوشنگ ابتهاج مارکسیست نبود، دقیقا یعنی چه؟ یک معنای این حرف می‌تواند این باشد که ابتهاج آثار مارکس را به طور جدی و کامل نخوانده بود و احتمالا آشنایی دقیق و عمیقی با مارکس نداشت که او را واقعا مارکسیست بدانیم.

معنای دیگر این سخن این است که سایه به شیوه‌ای غیرمارکسیستی، سوسیالیست بود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

هر سوسیالیست و کمونیستی، لزوما مارکسیست نیست. مارکسیسم نوعی نقشۀ راه یا برنامۀ پیشنهادی است برای رسیدن به سوسیالیسم و سپس کمونیسم.

در قرن نوزدهم و بیستم، سوسیالیست‌ها و کمونیست‌های متعددی با آرای مارکس و انگلس مخالف بودند و حتی اگر برای این دو متفکر احترام قائل بودند، پیرو آن‌ها نبودند. پرودون در قرن نوزدهم، سوسیالیست بود ولی مارکسیست نبود.

سوسیالیست‌های سوئدی نیز در آغاز قرن بیستم اعلام کردند که قائل به "مبارزۀ طبقاتی" نیستند و از "انقلاب" برای رسیدن به "سوسیالیسم" استفاده نمی‌کنند.

اما این اختلاف نظرها به این معنا نیست که سوسیالیست‌ها و کمونیست‌هایی که مارکسیست نبودند، به مارکسیست‌ها علاقه یا با آن‌ها همدلی و تا حدی هم – کم یا زیاد – همسویی نداشتند.

جدا از این ملاحظۀ نظری، رفاقت و نزدیکی هوشنگ ابتهاج به اعضای حزب توده نیز دال بر همدلی و حتی همسویی او با آن‌ها بود. سایه برای مرتضی کیوان، که عضو حزب توده بود، و نیز برای برخی از دیگر مارکسیست‌های ایرانی، حتی در ستایش اتحاد جماهیر شوروی، شعر گفته بود. عین شاعر توده‌ای، سیاوش کسرایی، که او نیز در ستایش شوروی، شعر "پدربزرگ سرخ‌پوش من" را سروده بود

بنابراین باید گفت: سایه مارکسیست نبود ولی مارکسیست‌ها را دوست داشت! ممکن است پرسیده شود که علاقۀ سایه به مارکسیست‌ها چه عیب و ایرادی داشت؟

عیبش این بود که سایه را در مواجهه با کارنامۀ ننگین و جنایت‌بار مارکسیست‌ها در سراسر دنیا، بویژه در اتحاد جماهیر شوروی، زبان‌بسته و خفته‌وجدان کرده بود.

هوشنگ ابتهاج در گفت‌وگویی با مسعود بهنود گفته است: «شهریار می‌گفت: "در انقلاب روسیه 2 میلیون جوان کشته شدند، لپ‌هایشان مثل گل انار بود." و زار می‌زد ... من به او می‌گفتم: شهریار، اولا به تو چه مربوط است؟ بعد هم تو لپ آن‌ها را از کجا دیده‌ای؟!»

در واقع ابتهاج چون انقلاب روسیه را در خدمت تحقق آرمان‌های خود می‌دانست، طرفدار اتحاد جماهیر شوروی بود و دوست نداشت کسی دربارۀ کشت و کشتاری که مارکسیست‌‌ها در شوروی به راه انداختند، حرفی بزند.

او میلیون‌ها انسان کشته‌شده در حکومت لنین و استالین را نادیده می‌گرفت و حتی خوش نداشت کسی ذکری از آن همه قربانی به میان آرد، اما از زندانی‌شدن خودش یا اعدام‌شدن مارکسیست‌ها در جمهوری اسلامی یا رژیم شاه فغانش به هوا بود. در حالی که تعداد مارکسیست‌های اعدام‌شده در ایران، یک‌هزارم تعداد افراد اعدام‌شده در اتحاد جماهیر شوروی بوده است؛ افرادی که اتفاقا بسیاری از آن‌ها نیز مارکسیست بودند. اما انگار اعدام مارکسیست‌ها فقط وقتی قبیح است که به حکم حکومتی غیرمارکسیستی صورت گرفته باشد!

باری، نکته این است که ابتهاج شاعر بود و روحی لطیفی داشت، ولی چون به معنای دقیق کلمه سمپات حکومت شوروی بود، وقتی بحث جنایات رخ‌داده در شوروی برای تحقق جامعۀ سوسیالیستی مطرح می‌شد، روح لطیف ابتهاج جای خودش را به بی‌اعتنایی ایدئولوژیکی می‌داد که مظهر سنگدلی و بی‌دردی بود.

ابتهاج حتی دوست نداشت کسی از ناکارآمدی حکومت شوروی حرف بزند. این خاطرۀ شجریان مشهور است که پیغام سیاوش کسرایی را از مسکو به ابتهاج رسانده است که حکومت شوروی آه در بساط ندارد و " این پدرسوخته‌ها به همۀ ما دروغ گفته‌اند"؛ و ابتهاج هم سگرمه‌هایش در هم رفته است از پیغام کسرایی.

ابتهاج یکسال و اندی از عمرش را در جمهوری اسلامی زندانی بود و تا آخر عمر از این بابت گله‌مند بود، ولی از کنار آن 20 میلیون نفری که در حکومت استالین سر به نیست شدند، بی‌اعتنا می‌گذشت. قابل انکار نیست که سکوت او در قبال کارنامۀ جنایت‌بار چپگرایان حاکم بر شوروی، سکوتی ایدئولوژیک و گوش‌بسته بر نهیب وجدان بود.

عدالت‌خواهی فقط این نیست که طالب توزیع عادلانۀ ثروت در جامعه باشیم. دغدغه نسبت به پایمال‌ نشدن "حق حیات انسان‌ها" نیز مصداق عدالت‌طلبی است. اینکه فقر آدم‌ها برایمان مهم باشد ولی جان آن‌ها برایمان اهمیت چندانی نداشته باشد، چون به دست رفقای خودمان اعدام شده‌اند، در بهترین حالت عدالت‌طلبی ناقص و مضحکی است که البته باید بر آن گریست و جای خندیدن ندارد.

برتراند راسل لیبرالِ کمونیست بود. یعنی به لحاظ فلسفی و سیاسی و اخلاقی لیبرال بود، ولی به لحاظ اقتصادی از برپایی یک جامعۀ کمونیستی دفاع می‌کرد و آن را در تضاد با لیبرالیسم نمی‌دید. اما کمونیست بودن او موجب نشده بود که در برابر جنایات کمونیست‌ها در شوروی سکوت کند.

راسل زودتر از همه، یعنی در سال 1920، در کتاب «بلشویسم؛ از تئوری تا عمل»، هشدار داد که آنچه به نام کمونیسم در شوروی در حال وقوع است، یک فاجعۀ بزرگ است.

راسل کمونیست بود ولی دلیلی نمی‌دید که در برابر جنایات کمونیست‌ها در شوروی سکوت کند. ولی هوشنگ ابتهاج که سوسیالیست بود، هیچ سخنی در نقد جنایات سوسیالیست‌های شوروی نگفت.

تازه راسل قبل از واقعه، متوجه فاجعه شده بود، ولی ابتهاج حتی بعد از واقعه نیز منکر فاجعه بود. راسل در 1920 منتقد شوروی بود، سایه حتی در 1988 هم منتقد شوروی نبود!

در اینکه ابتهاج شاعر بزرگی بود و شعرش مثل الماسِ تراشیده بود و فرهنگ ما را مزین کرده و همۀ ما از این حیث مدیون اوییم، تردیدی نیست. نیز در اینکه او اگرچه شخصا زندگی بورژوایی داشت، ولی به لحاظ اقتصادی عدالت‌طلب بود و دوست داشت همه مثل خودش در رفاه باشند شکی نیست. این‌ها بیش و کم مایۀ عزت و احترام ابتهاج است. اما مواجهه با بزرگانِ خوشنام، نباید فقط در مراحل تعریف و تعارف باقی بماند. در کنار هنر مِی، عیبش را هم باید گفت. و این یعنی قضاوت تاریخ.

اگر هوشنگ ابتهاج به عنوان یک سوسیالیست، جنایات سوسیالیست‌های حاکم بر شوروی را محکوم کرده بود، باز چیزی در عالم واقع عوض نمی‌شد. یعنی آن جوانانی که با لپ‌های گل‌انداخته، مقابل جوخه‌های اعدام حکومت لنین و استالین قرار گرفتند و در اوج زندگی و سرزندگی، پایشان در گل اجل فرو رفت و در قبرستان‌های آبادِ "امپراتوری شیطان" دفن شدند، دوباره فرصتِ کوتاهِ زیستن نصیبشان نمی‌شد؛ ولی دست کم امروز کسی نمی‌توانست بگوید شاعر لطیف ما ایرانیان، جناب سایه، دقیقا به علت سوسیالیست بودن، چشمش را بر جنایات رفقای سوسیالیست‌اش در "همسایۀ شمالی" بسته بود و حتی در خلوت هم خوش نداشت دو کلام از رفیق نزدیکش، شهریار، دربارۀ کارنامۀ سیاسی رفقای دورش بشنود.

چنین نقدی به سایه، قطعا وارد است. چطور می‌توان از اعدام مرتضی کیوان و چند صد یا چند هزار مارکسیست ایرانی در کل سدۀ اخیر انتقاد کرد، ولی از قربانی شدن و قبرستانی شدن 20 تا 30 میلیون نفر در حکومت استالین و لنین از طریق اعدام و تبعید و قحطی، انتقاد نکرد؟ این رویکرد دوگانه، بی‌تعارف، لکۀ ننگی بود بر دامن عدالت‌خواهی و حتی انسانیتِ سایه.  

 

منبع: عصر ایران

کلیدواژه: اتحاد جماهیر شوروی مارکسیست نبود سوسیالیست ها هوشنگ ابتهاج مارکسیست ها کمونیست ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.asriran.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «عصر ایران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۰۳۰۰۲۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

سقوط پوتین؟ شاید آرزو بر جوانان عیب نیست / گورباچف مایه عبرت ولادیمیر پوتین شده است / چرا روسیه پوتین با شوروی در آستانه سقوط متفاوت است

به گزارش جماران، پیتر روتلند، استاد در دانشگاه وسلین و دانشیار مرکز دیویس برای مطالعات روسیه و اوراسیا در دانشگاه هاروارد در تازه ترین نوشتار برای Responsible Statecraft درباره خطرات توهم فروپاشی حکومت ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه نوشت:

ماکسیم ساموروکوف از مرکز کارنگی اخیراً مقاله‌ای را با عنوان «رژیم شکننده پوتین» در فارن افرز منتشر کرده و استدلال کرده که مانند حکومت شوروی ، سیستم سیاسی پوتین نیز همیشه در آستانه فروپاشی است.  این استدلال بر اساس یک قیاس مستقیم تاریخی به دست می آید. نظام شوروی قوی و تغییرناپذیر به نظر می رسید و عملاً هیچ کس فروپاشی آن را پیش بینی نمی کرد  اما فروپاشید. به همین ترتیب، سیستم پوتین قوی و مقاوم به نظر می رسد و کمتر کسی می تواند فروپاشی آن را تصور کند. اما فروپاشی آن نیز رخ خواهد داد.

می توان فهمید که چرا این استدلال برای Foreign Affairs جذاب است. آرزو همیشه مخاطب را جذب می کند: مردم دوست دارند آنچه را که می خواهند بشنوند به آنها گفته شود. شاید بهتر باشد اینطور القا شود که بدون هیچ چشم‌اندازی برای یک ضد حمله موفق در اوکراین، محتمل‌ترین سناریو برای پیروزی اوکراین، فروپاشی رژیم در روسیه است.

قیاس های تاریخی می توانند جذاب اما گمراه کننده باشند زیرا ممکن است توجه ما را بر شباهت های سطحی متمرکز کنند، در حالی که تفاوت های ساختاری را نادیده می گیرند. واقعیت این است که چندین جنبه مهم وجود دارد که رژیم پوتین در مکان بسیار متفاوتی با اتحاد جماهیر شوروی قرار دارد.

اولاً، میخائیل گورباچف تنها شش سال در قدرت بود و هرگز نتوانست کنترل مؤثری بر حلقه داخلی رهبران شوروی و یا بوروکراسی در کل ایجاد کند. در نتیجه، ابتکارات سیاستی او با اجرای مؤثر همراه نشد و او را مجبور به اتخاذ اقدامات رادیکال‌تر کرد که کل سیستم را بی‌ثبات کرد. در مقابل، پوتین خیلی سریع پس از به قدرت رسیدن در سال 2000، کنترل قوی بر نخبگان رقیب اعمال و «عمود قدرت» را احیا کرد. او 24 سال است که این مسئولیت را بر عهده داشته است و اکثر تحلیلگران موافقند که پایه های نهادی رژیم پوتین قوی است و احتمالاً پس از مرگ بنیانگذار خود ، نیز جان سالم به در خواهد برد. دوم، یکی از عوامل مهم در فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، این واقعیت بود که این شوروی در حال مبارزه با یک جنگ غیرقابل پیروزی در افغانستان بود که آن را مجبور به مذاکره با غرب کرد. روسیه در حال جنگ در اوکراین است در حالی که هنوز به پیروزی خود مطمئن است. سوم، اتحاد جماهیر شوروی ورشکست شده بود، کسری تجاری داشت و در خارج از کشور پول قرض می گرفت. اما اکنون علیرغم فشار تحریم های غرب، روسیه در سال گذشته 50 میلیارد دلار مازاد تجاری داشت. اقتصاد برنامه‌ریزی‌شده شوروی سفت و سخت و گودالی از یارانه‌های دولتی بود.  بر خلاف اتحاد جماهیر شوروی، روسیه دارای یک اقتصاد سرمایه داری پویا است که به خوبی با اقتصاد جهانی ادغام شده و کارآفرینان آن در دور زدن تحریم های غرب ماهر شده اند. چهارم، اتحاد جماهیر شوروی، فدراسیونی بود که 52 درصد جمعیت آن را روس‌ها تشکیل می‌دادند. روسیه پوتین یک کشور متمرکزتر است که روس ها 82 درصد از جمعیت آن را تشکیل می دهند.

مسلماً احتمال شورش اسلامگرایان در قفقاز شمالی یک چالش امنیتی بالقوه است. اما منطقی که رمضان قدیروف، رهبر چچن را به یک رعیت وفادار مسکو تبدیل کرد، در مورد هر جانشینی صادق است:  بهتر است از جریان کمک های مسکو لذت ببرید و لامبورگینی بخرید تا اینکه آواره ای با جیب خالی باشید.  چچنی ها از جنگ های اول و دوم درس گرفته اند: استقلال طلبی ارزش تلاش ندارد. هیچ یک از جمهوری های قومی دیگر در فدراسیون روسیه علاقه ای به آغاز جنگ با مسکو ندارند.

حمله 22 آوریل به تالار شهر کروکوس نه تنها یادآور این نکته بود که تروریسم اسلام گرا همچنان یک تهدید امنیتی برای روسیه است، بلکه نشان دهنده شکست اطلاعاتی گسترده توسط سرویس های امنیتی روسیه بود. ایالات متحده از قبل به آنها هشدار داده بود که چنین حمله ای در راه است: آنها باید نگهبانان مسلح را در تمام سالن های کنسرت در مسکو قرار می دادند. با این حال، حملاتی مانند کروکوس باعث تغییر رژیم در روسیه نمی شود.

تروریست ها نه از قفقاز شمالی، بلکه از تاجیکستان آمده اند. این نشان می دهد که 8 میلیون کارگر مهاجر از آسیای مرکزی یک خطر امنیتی بالقوه هستند. اما ارزش آنها در اقتصاد روسیه با نیروی کار کم، حداقل در حال حاضر از چالش امنیتی آن بیشتر است.

شورش واگنر در ژوئن 2023 یک تحول خارق‌العاده بود؛ جدی‌ترین تهدید برای ثبات رژیم پوتین از زمان تأسیس آن در سال 2000. ما هرگز نمی‌دانیم اگر او به کرملین می رسیدچه اتفاقی می‌افتاد. اگر یوگنی پریگوژین به عقب برنگشته بود، اما به نیروهای خود دستور داده بود تا به سمت مسکو پیشروی کنند چه سناریویی شکل گرفته بود.   آنچه ما می دانیم این است که قیام شکست خورد. پریگوژین مرده و دفن شده  و ثبات رژیم به سرعت برقرار شد.

اجازه دادن به گروه واگنر برای توسعه تا جایی که بتواند آن شورش را به راه بیندازد، یک اشتباه جدی از سوی پوتین  پس از تصمیم او برای آغاز تهاجم تمام عیار به اوکراین بود. اما یک امر دور از ذهن باقی می ماند و نمی تواند به عنوان پایه ای برای سیاست ایالات متحده عمل کند.

برای پیروز شدن در دیپلماسی و جنگ نیاز به ارزیابی واقع بینانه از نقاط قوت و ضعف دشمن است. فروپاشی ناگهانی اتحاد جماهیر شوروی به ما یادآوری می کند که انتظار چیزهای غیرمنتظره را داشته باشیم  اما پوتین (و رئیس جمهور چین، شی جین پینگ) از اشتباهات گورباچف درس گرفته اند. واشنگتن نباید سیاست روسیه خود را با این فرض استوار کند که صاعقه دو بار به یک مکان برخورد خواهد کرد.

دیگر خبرها

  • امروز با هوشنگ ابتهاج: وقت است کــــــــه بنشینی و گیسو بگشایی
  • پایان پوتین؟!
  • پایان پوتین؟!/ او گورباچف نیست/ بعید است صاعقه دوبار به یکجا اصابت کند!
  • سرنگونی پوتین؟!/ او گورباچف نیست/ بعید است صاعقه دوبار به یکجا اصابت کند!
  • سقوط پوتین؟ شاید آرزو بر جوانان عیب نیست / گورباچف مایه عبرت ولادیمیر پوتین شده است / چرا روسیه پوتین با شوروی در آستانه سقوط متفاوت است